همایون نوراحمر نویسنده و مترجم معاصر در سال 1306 در یک خانواده ارتشی در تهران به دنیا آمد و در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به تحصیل مشغول شد. وی این روزها در سرای سالمندان روز را به شب میرساند و به در چشم میدوزد شاید یاران دیروزش، امروز به سراغ او بروند.
صبح یک روز گرم تابستانی به سرای سالمندان «کیان مهر» رفتیم. فضای دلگیری بود. ما را به سمت اتاقی که همایون نور احمر در آن بود، راهنمایی کردند.
دختر او در آنجا منتظر ما بود. پس از سلام و احوالپرسی، خانم نوراحمر گفت: پدر من سالها قلم در دست داشته و در این عرصه بسیار تلاش کرده است، اما امروز که بیمار است و توانایی سابق را ندارد، کسی نیست یادی از او بکند و قدر تلاش و زحمات او را بداند.
گویی منتظرند که چشمانش را ببندد و آن وقت یادشان بیاید که همایون نوراحمر که بود. آن زمان است که پاسداشتها و یادکردهایی برای پدر من برگزار میکنند، اما دیگر فایدهای نخواهد داشت و امروز است که پدر من به محبت و توجه نیاز دارد.
پدرم حداقل پانصد نمایشنامه رادیویی ترجمه، ادیت و ضبط کرده است. او با بیشتر مجلات از جمله سوره، صحنه، ادبیات داستانی، شعر و کتاب هفته همکاری داشته و برای آنها مقاله و مطلب نوشته است. او مدتی سرپرست رادیو تهران بوده و برنامه جوانان را تهیه میکرده و الان هم به عنوان تهیه کننده ارشد از رادیو بازنشسته شده است. گفت و گوی ما را با او بخوانید:
درباره اولین ترجمه تان بگویید.
** اولین ترجمههای من غزلهای شکسپیر بود که در یک مجلهای به نام صبا چاپ شد. در آن زمان من به دفتر مجله رفتم و گفتم غزلهای شکسپیر را ترجمه کردهام و برای چاپ آوردهام. به من گفتند: «تو با سن شانزده هفده سال این کار را نکن؛ چون تخصص و تجربه میخواهد. تو مگر شکسپیر را میشناسی؟» گفتم: «کتابهای او را خواندهام».
در نهایت مدیر مجله به من گفت، جرأت نمیکند آنها را چاپ کند و من باید صبر کنم تا یکی از دوستان او که شکسپیرین بود، از مسافرت برگردد و اگر او ترجمه مرا تأیید کند، آن را چاپ میکنند. خلاصه آن فرد آمد و ترجمه من را دید و از آن خوشش آمد و من را تشویق کرد. من از آنجا کار ترجمه را آغاز کردم و بعد وارد کار تئاتر شدم.
چه شد که به ترجمه رو آوردید و با شکسپیر آغاز کردید؟
** از آنجا که پدر من ارتشی بود، او را به کردستان منتقل کردند. آنجا بچههای دبیرستانی یک مجمع تئاتری تشکیل داده بودند که خودشان مینوشتند و اجرا میکردند. من با آنها آشنا شدم و سپس تصمیم گرفتم یک کاری انجام بدهم؛ یکی از شعرهای خیام را روی کاغذ آوردم و برای آن شخصیت پردازی کردم و به صورت تئاتر آن را بازی کردیم.
از آن زمان به تئاتر علاقهمند شدم و با اینکه پدرم خیلی راضی نبود، تئاتر را ادامه دادم.
چطور شد وارد رادیو شدید؟
رادیو یک آگهی داده بود و از کسانی که زبان میدانستند برای راهنمایی سیاحان و روزنامهنگاران خارجی دعوت به همکاری کرده بود.
پنج، شش نفر در این آزمون شرکت کردیم که دو سه نفر از جمله من در این آزمون قبول شدیم و اینگونه وارد صدا و سیما شدم و آنجا نمایشنامهنویسی و ترجمه را آغاز کردم و در رادیو و تلویزیون همه کاره شدم.
تا زمان انقلاب در رادیو کار میکردم و سپس بازنشسته شدم و برای مجلات، ترجمه انجام میدادم.
اولین کاری که روی صحنه اجرا کردید چه بود؟
** آن زمان مجلهای به نام تهران مصور چاپ میشد که دکتر دهقان مدیر آنجا بود. او به من پیشنهاد داد که یک نمایش روی صحنه اجرا کنم و من هم نمایشنامه «باران» نوشته «سامرست موام » را که ترجمه کرده بودم، برای اجرا آماده کردم. خیلی با استقبال مواجه شد و این گونه با صحنه آشنا شدم. ناگفته نماند که من از ابتدا به موسیقی علاقهمند بودم؛ زیرا پدرم به رغم اینکه تحصیلات موسیقی نداشت، اما خوب ویولون میزد.
من که به تهران آمدم با علی تجویدی آشنا شدم و قطعهای از ویولون را که از پدرم یادگرفته بودم، برایش نواختم. خیلی خوشش آمد. او مرا با صبا آشنا کرد و به صبا گفت: «این علاقهمند و با استعداد است و میخواهد از شما موسیقی یاد بگیرد». صبا به او گفت: «هرچه که من به تو یاد دادم، به او یاد بده». این اتفاق برای من مصادف شد با کارم در مجله صبا و مرا به سمت نوشتن و ترجمه سوق داد و این دو کار اصلی من شد.
از میان آثاری که ترجمه کردید، کدام را بیشتر دوست داشتید؟
** «خانواده بارت ساکن خیابان وینپل» را خیلی دوست داشتم. این کتاب شرح حال رابرت برانینگ و الیزابت برانینگ شاعر و شاعره انگلیسی بود.
این روزها چه کار ی انجام می دهید ؟
** هیچ. این گوشه افتادم و استراحت میکنم.
از کارهایی که برای رادیو انجام دادید، بگویید.
** آن زمان من نمایش رادیو را راه انداختم و از مترجمان و نویسندگان و کارگردانان دعوت کردم. آمدند و گروهی را تشکیل دادیم و کار را شروع کردیم و اینگونه نمایش را در رادیو زنده کردیم. من بیش از صد نمایش رادیویی کار کردم که الان در آرشیو رادیو موجود است.
این روزها نمایشهایی که از رادیو پخش میشود، گوش میدهید؟ به نظرتان چگونه است؟
** بله، گاهی گوش میکنم. متأسفانه یک عدهای هستند که تئاتر را نمیشناسند و تفاوت نمایش صحنهای و رادیویی را نمیدانند و فقط میخواهند برنامه را پر کنند.
نظر شما